وقتی رسول محبوب من به خانه در آمد ، انگار خورشید پس از چهل شام تیره ،
چهل شام بی روزن ، چهل شام بی صبح از بام خانه طلوع کرده باشد ،
دلم روشنی گرفت و وجود تو را با تک تک رگها و شریانهایم احساس کردم
چگونه میتوانستم تاب بیاورم ؟ آن چند ماه حضور تو در وجود من
شیرین ترین لحظات زندگی ام بود .
هراس درد زادن ، دست استمداد مرا به سوی زنان مکه دراز کرد .
زنان قریش و بنی هاشم همه روی برگرداند « مگر نگفتیم که با یتیم ابوطالب ازدواج نکن ؟
مگر نگفتیم حرمت اشرافیت را مشکن ؟ مگر نگفتیم ثروت چشمگیرت را با فقر محمد در نیامیز ؟
حالا برو و پاداش آن سرپیچی را بگیر . برو و کودکت را به دست قابله انزوا بسپار ...»
غمگین شدم ، اما به آنها چه میتوانستم بگویم ؟ آنها چه میدانستند نور نبوی یعنی چه ؟
ازدواج محمدی یعنی چه ؟
آن زنان زمینی شوی آسمانی چه میفهمیدند چیست ؟
به خانه بازگشتم ، با درد زایمان رفتم و با دو درد زایمان و تنهایی برگشتم .
آب در دل پیامبر اما تکان نمیخورد که او دو دست در آسمان داشت و دو پای در زمین .
ناگهان دیدم در باز شد و چهار زن بلند بالا و گندمگون
که روحانیتشان بر زیبایی شان میافزود داخل شدند .
اینان که بودند خدایا ؟
- نترس خدیجه ! ما رسولان پروردگار تو ایم و خاهران تو .
- من ساره ام ، همسر ابراهیم پیامبر و خلیل خدا
- من مریم دختر عمرانم مادر عیسی و روح خدا .
- من آسیه ام ، همسر فرعون که به موسی مومن شدم .
و دریافتم آن چهارمین زن که صلابتی کم نظری داشت کلثوم ، خواهر موسی است .
گفتند : خداوند ما را فرستاده تا یاریت کنیم
من آنجا – نه خودم- که مقام و قرب تو را در نزد خداوند بیش از پیش دریافتم و با خودم گفتم :
ببین خداوند چقدر این فرزند را دوست می دارد که قابله هایش را
گلهای سرسبد عالم زنان انتخاب کرده است .
تو را نه بدانسان که مادران ، حمل خویش میگذارند بلکه بدان فراغت که مادری
کودکش را از آغوش خود به آغوش مادر دیگری میسپارد ، به دست آن چهار عزیز سپردم .
تو پاک و پاکیزه قدم به جهان گذاشتی . طاهره ی مطهره .
تو را با آب کوثر شستشو دادند و در جامه ای که از بهشت برایت اورده بودند پیچیدند
و من اول بار آب کوثر را آنجا دیدم .
مکه از نور تو روشن شد و جهان از حضورت تلالو گرفت .
وقتی خدا به رسول من و عالمیان وحی فرمود : انا اعطیناک الکوثر .
من فهمیدم که تو کوثری و هیچ مادری ، دختری به خوبی دختر من نزاده است
دخترم ؛
دختر دل گسسته ام از دنیا ! دختر آخرتم ! دختر معادم ! دختر بهشتی من !
عزیز دلم ! خدا تو را چند روزی به زمینیان امانت داد تا بدانند که راز آفرینش زن چیست ؟
و رمز خلقت زن در کجاست .امانت داد تا بدانند اوج عروج ادمی تا چه پایه بلند است .
سلام برتو ! سلام بر پدرت و سلام بر شوی همیشه استوارت .