زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

چمدانت را نبند

دلگیرم از تو 

از تو که شوق دیدار دوست را از من گرفتی 

و تشخیص دادی صلاح نیست که بروم 

 

حالا تا رسیدن به خانه ی دوست  

سالهای سال فاصله افتاده