زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

بودیم و کسی پاس نیمداشت که هستیم

باشد که نباشیم و بدانند که بودیم

 

ضد حال

زمزمه های دلتنگی

آخ که چقدر میخوره توی ذوق آدم

وقتی که با یه اشتیاق خاص  برای دیدن کسی بری که از خونه خدا برگشته

و همینکه وارد شدی ببینی توی خونه حاج خانم

ماهواره روشنه و داره شوی خارجکی نشون میده !

واااااااااااااااااااااای

 

سوال

 

امشب داشتم به این موضوع فکر میکردم که

اگه بدونیم فقط و فقط یک روز از عمرمون مونده

توی اون یک روز چیکار میکنیم ؟

واقعا چیکار میکنیم ؟

چقدر فرصت کمه نه ؟

 

قیصر امین پور

پیشینیان با ما

در کار این دنیا چه گفتند ؟

گفتند : باید سوخت

گفتند : باید ساخت

گفتیم : باید سوخت ،

اما نه با دنیا

که دنیا را !

گفتیم : باید ساخت ،

اما نه با دنیا

که دنیا را !

 

از کتاب رنگهای رفته دنیا

 

بازگشته اند

دردهای قدیمی من

تصویرهای تاریک

از من در آینه

از من

در خواب ها .

این بار میخواهم

                    تکه

                         تکه

                                 تکه کنم خود را

                                        تا دوباره دست کسی

                                                              شاید ...

نه !

این پازل را

هزار بار هم که بچینی

همان میشود

 

   

شتاب لحظه ها

زمزمه های دلتنگی

از روزهایت شتابان گذر مکن

که در التهاب این شتاب

نه تنها نقطه ی آغاز خویش

که حتی سر منزل مقصود را گم میکنی  .

 

( نقل از کتاب  « بارانی باید ...» )

 

زمزمه های دلتنگی

 

رنگین کمان پاداش کسیست که تا آخرین قطره زیر باران مانده باشد

 

 

تحفه ای یافت نکردم که فدای تو کنم

یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تو

 

« میلاد فرخنده مادر دو عالم ؛ فاطمه زهرا (س) و روز مادر مبارک »

 

انا اعطیناک الکوثر

 زمزمه های دلتنگی

 

وقتی رسول محبوب من به خانه در آمد ، انگار خورشید پس از چهل شام تیره ،

 چهل شام بی روزن ، چهل شام بی صبح از بام خانه طلوع کرده باشد ،

 دلم روشنی گرفت و وجود تو را با تک تک رگها و شریانهایم احساس کردم

چگونه میتوانستم تاب بیاورم ؟ آن چند ماه حضور تو در وجود من

شیرین ترین لحظات زندگی ام بود .

هراس درد زادن ، دست استمداد مرا به سوی زنان مکه دراز کرد .

زنان قریش و بنی هاشم همه روی برگرداند « مگر نگفتیم که با یتیم ابوطالب ازدواج نکن ؟

 مگر نگفتیم حرمت اشرافیت را مشکن ؟ مگر نگفتیم ثروت چشمگیرت را با فقر محمد در نیامیز ؟

حالا برو و پاداش آن سرپیچی را بگیر . برو و کودکت را به دست قابله انزوا بسپار ...»

غمگین شدم ، اما به آنها چه میتوانستم بگویم ؟ آنها چه میدانستند نور نبوی یعنی چه ؟

ازدواج محمدی یعنی چه ؟

آن زنان زمینی شوی آسمانی چه میفهمیدند چیست ؟

به خانه بازگشتم ، با درد زایمان رفتم و با دو درد زایمان و تنهایی برگشتم .

آب در دل پیامبر اما تکان نمیخورد که او دو دست در آسمان داشت و دو پای در زمین .

ناگهان دیدم در باز شد و چهار زن بلند بالا و گندمگون

که روحانیتشان بر زیبایی شان میافزود داخل شدند .

اینان که بودند خدایا ؟

-          نترس خدیجه ! ما رسولان پروردگار تو ایم و خاهران تو .

-          من ساره ام ، همسر ابراهیم پیامبر و خلیل خدا

-          من مریم دختر عمرانم مادر عیسی و روح خدا .

-          من آسیه ام ، همسر فرعون که به موسی مومن شدم .

و دریافتم آن چهارمین زن که صلابتی کم نظری داشت کلثوم ، خواهر موسی است .

گفتند : خداوند ما را فرستاده تا یاریت کنیم

من آنجا – نه خودم- که مقام و قرب تو را در نزد خداوند بیش از پیش دریافتم و با خودم گفتم :

ببین خداوند چقدر این فرزند را دوست می دارد که قابله هایش را

 گلهای سرسبد عالم زنان انتخاب کرده است .

تو را نه بدانسان که مادران ، حمل خویش میگذارند بلکه بدان فراغت که مادری

 کودکش را از آغوش خود به آغوش مادر دیگری میسپارد ، به دست آن چهار عزیز سپردم .

تو پاک و پاکیزه قدم به جهان گذاشتی . طاهره ی مطهره .

تو را با آب کوثر شستشو دادند و در جامه ای که از بهشت برایت اورده بودند پیچیدند

 و من اول بار آب کوثر را آنجا دیدم .

 

مکه از نور تو روشن شد و جهان از حضورت تلالو گرفت .

وقتی خدا به رسول من و عالمیان وحی فرمود : انا اعطیناک الکوثر .

من فهمیدم که تو کوثری و هیچ مادری ، دختری به خوبی دختر من نزاده است

دخترم ؛

دختر دل گسسته ام از دنیا ! دختر آخرتم ! دختر معادم ! دختر بهشتی من !

عزیز دلم ! خدا تو را چند روزی به زمینیان امانت داد تا بدانند که راز آفرینش زن چیست ؟

و رمز خلقت زن در کجاست .امانت داد تا بدانند اوج عروج ادمی تا چه پایه بلند است .

 سلام برتو ! سلام بر پدرت و سلام بر شوی همیشه استوارت .

(نقل از کتاب کشتی پهلو گرفته )

 

 

به مناسبت تولد خودم

 زمزمه های دلتنگی

 

و شاید تنها مردگان از میلاد ما خرسند میشوند ،

زیرا تنهایی شان چندان به درازا نخواهد کشید .

(علی روح نواز )