آخ که چقدر میخوره توی ذوق آدم
وقتی که با یه اشتیاق خاص برای دیدن کسی بری که از خونه خدا برگشته
و همینکه وارد شدی ببینی توی خونه حاج خانم
ماهواره روشنه و داره شوی خارجکی نشون میده !
واااااااااااااااااااااای
امشب داشتم به این موضوع فکر میکردم که
اگه بدونیم فقط و فقط یک روز از عمرمون مونده
توی اون یک روز چیکار میکنیم ؟
واقعا چیکار میکنیم ؟
چقدر فرصت کمه نه ؟
پیشینیان با ما
در کار این دنیا چه گفتند ؟
گفتند : باید سوخت
گفتند : باید ساخت
گفتیم : باید سوخت ،
اما نه با دنیا
که دنیا را !
گفتیم : باید ساخت ،
اما نه با دنیا
که دنیا را !
بازگشته اند
دردهای قدیمی من
تصویرهای تاریک
از من در آینه
از من
در خواب ها .
این بار میخواهم
تکه
تکه
تکه کنم خود را
تا دوباره دست کسی
شاید ...
نه !
این پازل را
هزار بار هم که بچینی
همان میشود
از روزهایت شتابان گذر مکن
که در التهاب این شتاب
نه تنها نقطه ی آغاز خویش
که حتی سر منزل مقصود را گم میکنی .
( نقل از کتاب « بارانی باید ...» )
تحفه ای یافت نکردم که فدای تو کنم
یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تو
« میلاد فرخنده مادر دو عالم ؛ فاطمه زهرا (س) و روز مادر مبارک »
وقتی رسول محبوب من به خانه در آمد ، انگار خورشید پس از چهل شام تیره ،
چهل شام بی روزن ، چهل شام بی صبح از بام خانه طلوع کرده باشد ،
دلم روشنی گرفت و وجود تو را با تک تک رگها و شریانهایم احساس کردم
چگونه میتوانستم تاب بیاورم ؟ آن چند ماه حضور تو در وجود من
شیرین ترین لحظات زندگی ام بود .
هراس درد زادن ، دست استمداد مرا به سوی زنان مکه دراز کرد .
زنان قریش و بنی هاشم همه روی برگرداند « مگر نگفتیم که با یتیم ابوطالب ازدواج نکن ؟
مگر نگفتیم حرمت اشرافیت را مشکن ؟ مگر نگفتیم ثروت چشمگیرت را با فقر محمد در نیامیز ؟
حالا برو و پاداش آن سرپیچی را بگیر . برو و کودکت را به دست قابله انزوا بسپار ...»
غمگین شدم ، اما به آنها چه میتوانستم بگویم ؟ آنها چه میدانستند نور نبوی یعنی چه ؟
ازدواج محمدی یعنی چه ؟
آن زنان زمینی شوی آسمانی چه میفهمیدند چیست ؟
به خانه بازگشتم ، با درد زایمان رفتم و با دو درد زایمان و تنهایی برگشتم .
آب در دل پیامبر اما تکان نمیخورد که او دو دست در آسمان داشت و دو پای در زمین .
ناگهان دیدم در باز شد و چهار زن بلند بالا و گندمگون
که روحانیتشان بر زیبایی شان میافزود داخل شدند .
اینان که بودند خدایا ؟
- نترس خدیجه ! ما رسولان پروردگار تو ایم و خاهران تو .
- من ساره ام ، همسر ابراهیم پیامبر و خلیل خدا
- من مریم دختر عمرانم مادر عیسی و روح خدا .
- من آسیه ام ، همسر فرعون که به موسی مومن شدم .
و دریافتم آن چهارمین زن که صلابتی کم نظری داشت کلثوم ، خواهر موسی است .
گفتند : خداوند ما را فرستاده تا یاریت کنیم
من آنجا – نه خودم- که مقام و قرب تو را در نزد خداوند بیش از پیش دریافتم و با خودم گفتم :
ببین خداوند چقدر این فرزند را دوست می دارد که قابله هایش را
گلهای سرسبد عالم زنان انتخاب کرده است .
تو را نه بدانسان که مادران ، حمل خویش میگذارند بلکه بدان فراغت که مادری
کودکش را از آغوش خود به آغوش مادر دیگری میسپارد ، به دست آن چهار عزیز سپردم .
تو پاک و پاکیزه قدم به جهان گذاشتی . طاهره ی مطهره .
تو را با آب کوثر شستشو دادند و در جامه ای که از بهشت برایت اورده بودند پیچیدند
و من اول بار آب کوثر را آنجا دیدم .
مکه از نور تو روشن شد و جهان از حضورت تلالو گرفت .
وقتی خدا به رسول من و عالمیان وحی فرمود : انا اعطیناک الکوثر .
من فهمیدم که تو کوثری و هیچ مادری ، دختری به خوبی دختر من نزاده است
دخترم ؛
دختر دل گسسته ام از دنیا ! دختر آخرتم ! دختر معادم ! دختر بهشتی من !
عزیز دلم ! خدا تو را چند روزی به زمینیان امانت داد تا بدانند که راز آفرینش زن چیست ؟
و رمز خلقت زن در کجاست .امانت داد تا بدانند اوج عروج ادمی تا چه پایه بلند است .
سلام برتو ! سلام بر پدرت و سلام بر شوی همیشه استوارت .
و شاید تنها مردگان از میلاد ما خرسند میشوند ،
زیرا تنهایی شان چندان به درازا نخواهد کشید .
(علی روح نواز )