هیچگاه مرا همسر خویش خطاب مکن
این عنوان خیلی سردیست
اگر کسی از تو بپرسد که من کیستم
بگو او کسی است که عشق من است
اگر سرتکان دادند و پرسیدند که شما با هم ازدواج کرده اید ؟
آنگاه بگو که ما با هم زندگیمان را قسمت کرده ایم .
یک شاخه گل
جعبه ای شیرینی
یک سینی پر از چای
لحظه های پر التهاب
لبخندی از رضایت
دو حلقه زرین
کلام تصدیق
نگاهی آشنا
شب با هم یکی شدن
انتظار و انتظار
صدای فریاد زن
لبخند مرد از شادی پدر شدن
روزهای تلاش
شبهای دلواپسی از آینده
تیک تاک ساعت
برگه های کنده شده تقویم
دست های پینه بسته مرد
موهای سفید شده زن
دندانهای عاریه
نیمکت آبی پارک
نخ بادبادک
عصای چوبی
برگ ریزان پاییز
همهمه کودکان بازیگوش
لبخندی برای آخرین بار
چشمهایی بسته
قاب عکسی بر دیوار
روزگار ، باز داری چوب لای چرخم میذاری
روزگار باز داری سر به سر اوقات تلخم میذاری
روزگار این دفعه وا نمیدم
یا باید حق و حسابم رو بدی
یا به این مفتی بهت راه نمیدم
میدونی که ایندفعه بدجوری دلتنگ و
دارم خودم و به زور و ضرب آبرو میکشم
با دنگ و فنگم ، لی و لی و با آب و رنگم ،
هی و هی و بایر قشنگم کی و کی
که وابده که واندم
ایندفعه رو تو راه بده که راه ندم
همتی کن
همتی کن به موی مرتضی علی
که ایندفعه زائو به وقت زا نره
جشنی بپا کنیم و باز
گوسفند قربونی ما به مجلس عزا نره
ای روزگار
عبدو و عبید و چاکرم
الهی قربونت برم
(فردمنش)