زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

بازی

بازی را عوض میکنی

و خود را از طنابی می آویزی

که سالها پیش بر آن تاب خورده ای

ما

تکرار تکه های همیم

مثل تو پسرم که تاب میخوری

مثل من که تاب میدهم تورا

تا طناب را فراموش کنم

(نقل از کتاب رنگهای رفته دنیا )