زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

تصویری از تو

بوم نقاشی پیش رویم است

میخواهم طرحی از تو بزنم

تمامی رنگها یک به یک به صف ایستاده اند

حس میکنم

لمس میکنم

بو میکشم

اما نیست ؛

رنگی نیست که همه احساسم را نسبت به تو به تصویر کشد

نقاشی ام تمام شد

و چه زیبا .

تو چقدر زلالی

بگذار در گوشه ای به یادگار بنویسم :

28 بهمن 1385