زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

بوی عیدی

 

بوی عیدی بوی توپ

بوی کاغذ رنگی

بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو

بوی یاس جانماز ترمه مادر بزرگ

با اینا زمستونو سر میکنم

با اینا خستگیمو در میکنم

شادی شکستن قلک پول

وحشت کم شدن سکه عیدی از شمردن زیاد

بوی اسکناس تا نخورده توی کتاب

با اینا زمستونو سر میکنم

با اینا خستگیمو در میکنم

فکر قاشق زدن دختر ناز چشم سیاه

شوق یک خیز بلند از روی بته های نو

برق کفش جفت شده تو گنجه ها

عشق یک ستاره ساختن با دولک

ترس ناتمام گذاشتن جریمه های عید مدرسه

بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب

بوی غنچه

بوی حوض

بوی تنگ ماهی

شب جمعه با یه فانوس

توی کوچه گم شدن

توی جوی لاجوردی

هوس یه آبتنی

با اینا زمستونو سر میکنم

با اینا بهارو باور میکنم

 

 

( شهریار قنبری )