زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

توکل

 

 

یه گنج پیدا کردم

یه گنجی که تا حالا به چشمم نیومده بود

یه گنجی که دوای هر دردیه

چیزی مثل یه مرهم

مرهمی که علاج همه دردهای روی زمینه

خدا همیشه توی لحظات سخت یه نشونه ای از خودش میفرسته

یه نشونه تا بگه که بنده من فراموشت نکردم

آره ! امتحاناتش سخته . خیلی هم سخته . ولی خودش به آدم تقلب میرسونه !

امروز یه تقلب واسه منهم فرستاد

همون گنج رو میگم .

همون چیزی که با تمام وجود میخوام بهش دل ببندم

همون چیزی که دلمو آروم آروم کرده

میدونی از مجا فرستاد ؟

امروز مثل همیشه داشتم روزنامه میخوندم

یه کاغذ که قیمتش 50 تومن هم بیشتر نیست

فکر نمیکردم خدا گنج به این بزرگی رو اینطور ساده جلوی چشمام بزاره .

توی روزنامه ای که شاید خیلی هم بی ارزش باشه

یه چیز برم فرستاد

نمیدونم ت حالا چرا انقدر درکش نکرده بودم

نمیدونم چرا باورش نداشتم

خدا کنه دیر نشده باشه و راهم بده

میخوای بدونی گنج  چیه؟

همه چیز یعنی همین :

فمن یتوّکل عَلی الله ؛ فهُِِو حسبهُ .

درسته؟