زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

 

دستی که زخم میزند ناپیداست

زخم اما

عریان تر از طلوع آینه در روز است

شاید تن به تیغ دوست سپردن

راهی به سوی توست ...

دوستی دیگر ؛ دستی دیگر ؛ و زخمی دیگر ...