زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

پائیز

زمزمه های دلتنگی

 

برگهای پائیزی مثل ارزوهای نا تمام میمانند

 

ارزوهایی که با عبور یک عابر خسته و بیتوجه زیر پاهای ادمی له میشوند

 

و صدای خش خششان طنین دلنواز عصر های جمعه است

 

منهم آن برگ افتاده ام مسافر

 

با قدمی بگذر و تمامم کن .