شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد
باغ امسال چه پائیز عجیبی دارد
غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر
باخبر گشته که دنیا چه فریبی دارد
خاک کم آب شده مثل کویری تشنه
شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد
سیب هر سال در این فصل شکوفا میشد
باغبان کرده فراموش که سیبی دارد
برگهای پائیزی مثل ارزوهای نا تمام میمانند
ارزوهایی که با عبور یک عابر خسته و بیتوجه زیر پاهای ادمی له میشوند
و صدای خش خششان طنین دلنواز عصر های جمعه است
منهم آن برگ افتاده ام مسافر
با قدمی بگذر و تمامم کن .