زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

 

وقتی عقیده ؛ عقده خوانده میشود

و نور چراغ در آب ؛ مهتاب تلقی

و متانت زمین زیر برف یخ میزند

نان از یتیم خانه می دزدیم

و میفهمیم

« دزد ؛ اشتباه چاپی درد است »