زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

 

صدای دسته میاد

صدای طبل هایی که کوبیده میشوند

صدای یا حسین یا حسین

چند شبی میشه که محرم رسیده و همه سیاه پوش شدند

خوبه . خیلی خوبه که توی این دسته ها حضور داشته باشی و

 سینه بزنی و فریاد حسین حسین همه وجودتو پر کنه .

چند روز دیگه تموم میشه . چند روز دیگه که محرم هم تموم میشه اینگار همه چیز یادمون میره .

زجه های دل زینب ، بیقراری های رقیه ، سر بریده حسین 

آره همه چیز یادمون میره .

یادمون میره که اصلا عاشورا چی شد که عاشورا شد

یادمون میره که پیام اصلی عاشورا چی بود

یادمون میره که همین دیروز توی این دسته ها به سر و سینه میزدیم و حسین حسین میگفتیم

یادمون میره که از ته دلمون شفاعت حسین رو آرزو کرده بودیم

و باز میشیم همون آدم روزهای قبل .

خدایا ؛ نزار اینطوری بشه

نزار دوباره برگردیم به عقب

نزار

نزار

 

الهمّ الرزقنی شفاعة الحسین یوم الورود