زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

ماه رمضان مبارک

 

دوباره از راه رسید

با گامهای محکم و استوارش

با صدای فریاد الله اکبرش

با دعاهای نیمه شبش

با فرشتگان مامور شده اش

چقدر این گامها قشنگند

وقتی میاید همه چیز اینگار تازه میشود

از نو میروید

اینگار مردم همه مهربانتر میشوند

وقتی میاید ادم بهتر میتواند تصمیم های خوب بگیرد

وقتی میاید روحی تازه در درون ادمی جان میگیرد

کالبدش حتی شکلی تازه به خود میگیرد

شاید جایی بهتر و نوساخته برای حضور ملائکش

جایی برای ...

کاش وقتی میرود همه چیز را با خود نبرد

کاش بشود یک چمدان پر از خاطرات خوب به دستش بسپاریم

تا قبل از رسیدن ما کارهای گمرکی اش را رسیده باشد

کاش بشود با رفتنش هنوز تازه بمانیم ...

خدایا به ضیافتت می اییم

درهای توبه ات را برویمان باز کن ...