زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

دکتر شریعتی

حج ، بودن تو را که چون کلافی سر در خویش گم کرده است ، باز می کند.

 

این دایره بسته ، با یک نیت انقلابی ، باز می شود ،

 

 افقی می شود ، راه می افتد ،

 

 در یک خط سیر مستقیم ، هجرت به سوی ابدیت.

 

به سوی دیگری ،

 

 به سوی او !

 

هجرت از خانه خویش به خانه خدا ، خانه مردم !

 

 و تو ، هر که هستی ،

 

 که ای ؟ انسان بوده ای ،

 

 فرزند آدم بوده ای ؟

 

اما تاریخ ، زندگی ، نظام ضد انسانی اجتماع ، تو را مسخ کرده است .

 

و تو ، جاده تاریخ را پیش گرفتی ،

 

به راه افتادی ،

 

کوله بار امانت خدا بر دوشت ،

 

پیمان خدا در دستت ،

 

نام ها که خدا به تو آموخت و در دلت و روح خدا در کالبدِ بودنت و ...

 

عصر ، تمامی سرمایه ات و تو ،

 کارت ؟ همه  از سرمایه خوردن !

 

پیشه زندگی ات؟ زیانکاری ،

 نه زیان در سود ،

 

 زیان در سرمایه: خسران!

 

 و به عصر سوگند که انسان هر آینه در زیانکاری است.

 

و تو ، تا حال چه کرده ای؟ زندگی کرده ای !

 

- چه در دست داری؟

 

- سال ها که از دست داده ام !

 

و چه شده ای؟ ای بر سیمای خداوند !

 

 ای مسئول امانت او ؟

 

 ای مسجود ملائک او ؟

 

 ای جانشین الله در زمین ! در جهان !