زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

جای فکر داره ...

 

هر شب وقتی به سمت خانه بر می گردم

در راه به این حقیقت -به قول یکی از دوستانم- غریب فکر می کنم

که حتی اگر روی قله اورست هم باشم

باز هم بلندترین ارتفاعی که از آن نوک کفشهایم را می بینم

همان صد و شصت و هفت سانتیمتر است

 (منقول)