زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

یا علی

ز لیلای شنیدم یا علی گقت

به مجنون چون رسیدم یا علی گفت

نسیمی غنچه ای را باز می کرد

به گوش غنچه کم کم یا علی گفت

چمن با ریزش باران رحمت

دعامی کرد او هم یا علی گفت

یقین پروردگار آفرینش

به موجودات عالم یا علی گفت

دلا بایست هر دم یا علی گفت

نه هر دم بل دمادم یا علی گفت

به هر روز به هر شب یا علی گفت

به هر پیچ به هر خم یا علی گفت

دمی که روح در آدم دمیدند

ز جا بر خاست آدم یا علی گفت

علی در کعبه بر دوش پیمبر

قدم بنهاد و آن دم یا علی گفت

عصا در دست موسی اژدها گشت

کلیم آنجا مسلم یا علی گفت

نمی شد زنده جان مرده هرگز

یقین عیسی بن مریم یا علی گفت

ز بطن حوت یونس گشت آزاد

ز بس در ظلمت یم یا علی گفت

به فرقش کی اثر می کرد شمشیر

شنیدم ابن ملجم یا علی گفت

مگر خیبر ز جایش کنده میشد؟

یقین آندم علی هم یا علی گفت