زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

عجیب است

گاهی از عبور این لحظات چقدر دلگیر میشوم

زندگی عجیبیست

در تکاپوی آنچه میخواهی

روزها تلاش میکنی و شبها به امید و انتظار

اما سر انجام

در می یابی که هیچ چیز دست تو نیست

هیچ چیز

حتی دوست داشتن

« و ما فقط عروسک های کوکی تقدیریم ...»

کسی باید تا به لبخندی دلخوشمان کند

و گاهی با کلامی

سخنی

حرفی

و گاهی ....

چه روزگار عجیبیست !