زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

از مناجاتهای خواجه عبدالله انصاری

 

شب خیز که عاشقان به شب راز کنند

گرد دربام دوست پرواز کنند

هرجا که دری بود به شب بر بندند

الا در دوست را که شب باز کنند

 

الهی ؛ اگر مرا بجرم من بگیری ، من تو را به کرم تو بگیرم

و کرم تو از جرم من بیش است .

 

الهی ؛ از هیچ چیز همه چیز توانی و از همه چیز به هیچ چیز نمانی

الهی ؛ بازمانده از صحبت تو از اشک حسرت لذت می یابد ،

پس یابنده تو چه می یابد ؟

الهی ؛ آنچه در دست من است ندانم روزی کیست

و آنچه روزی من است ندانم در دست کیست

 

بی حکم تو چرخ یک زمانی نبود

بی امر تو خلق را زبانی نبود

گر بگذری از کرده و ناکرده من

من سود کنم تورا زیانی نبود