زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

زمزمه ای با معبود

 

 

خدایا باز هم به مهمانی تو خوانده شدم

و تو باز هم مثل همیشه پذیرای بار دلتنگی هایم خواهی شد

با دستانی پر از نیاز و قلبی نادم و پشیمان از کرده های یکساله خویش به سویت آمده ام

مرابپذیر

مرا که جز تو درگاهی را در زدن نمیدانم

و دستی مهربان تر از تو برای دستگیری نمیشناسم

بار الها ، بر آنچه که کرده ام واقفم و از سرنوشت خویش بیخبر

با همه نافرمانی هایم شرمسار به سویت می آیم و امید آن دارم

 که آغوش محبتت را باز به رویم بگشایی همچنانکه وعده داده بودی

معبودم ؛ روی توبه ندارم چرا که میدانم بارها و بارها توبه شکستم 

 اما به یاد دارم که باز بنده هایت را به سوی خویش میخوانی و میپذیری شان .

مطلوبم ؛ دلم را از غبار کینه ها تهی گردان تا سراسر از آن تو باشد

از دلتنگی های گاه و بیگاه که ایمان مرا سست میکند دورم گردان

از چراهایی که با عقل ناقص خویش هیچ پاسخی برایش نمی یابم خالی ام کن

خدایا ؛ سالی دیگر آغاز شده و باز به مهمانی خواندی ام .

شکر میگویمت که این فرصت را به من عطا کردی که خود را از گناه و عصیان دور کنم

خدایا ؛ لحظه ای ترکم مکن .

خدایا ؛ دوستت دارم .