مردمانی هستند
روزشان همچون شب
« چشمهاشان معلول
راهشان پیدا نیست »
چشمهایم اما
تیز بین ، بیناتر
لحظه هایم گنگ گنگ
راه من بی راه تر
دیده ام بینا ، لیک
راه بر من بسته
همچنان خاموشم
دست و پایم خسته