زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

 

آدم ها مثل هندی ها روی زمین راه میروند ، با یک سبد در جلو و یک سبد در پشت .

در سبد جلو صفات نیک مان را میگذاریم . در سبد پشتی عیبهایمان را .

به همین دلیل در روزهای زندگی ، چشممان را بر صفات نیک خود میدوزیم

و فشارها را در سینه مان حبس میکنیم . در همین زمان بی رحمانه

 در پشت سر همسفرانمان که پیش روی ما حرکت میکنند ، تمامی عیوبشان را میبینیم .

این گونه است که درباره خود بهتر از او داوری میکنیم .

 بی آنکه بدانیم کسی که  پشت سر ما راه میرود ، درباره ما به همین شیوه می اندیشد .

 

 

( نقل از کتاب دومین مکتوب )