زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

 

جایی که خون از ناخن خورشید میچکد

فرهاد ساده لوح غم تیشه میخورد

با این خیال که تیشه ، ریشه او را نمی زند

ساقه او را نمیبرد