چه ساده نان شب خویش را در خون همنوعان خود فرو میبریم
و به خویشتن میبالیم که سفره هامان چه رنگین است !
آری ! چه رنگینی رنگین تر از سرخی خون ؟!
چه بیتفاوت پیراهن برادرمان را چاک میزنیم
و خط اتوی شلوارهایمان را هر روز تمدید میکنیم!
چه ساده گلوی زیر دستانمان را میفشاریم
و به قدرت کرسی پست و مقام خود تکیه میزنیم !
خدایا ؛ مردمان چرا اینگونه اند ؟
کاش اندکی از قدرت اهورایی خود را نشانشان میدادی
تا میدانستند که کجای این هستی اند
و افسوس و صد افسوس که آنها این نشان ها را هم نمیبینند ...