زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

 

کجا سفر رفتی

که بیخبر رفتی

اشکم را چرا ندیدی

از من دل چرا بریدی

پا از من چرا کشیدی

که پیش چشمم ره دگر رفتی