زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

 

 

تقصیر باد بود

بی موقع او وزید

شاید اگر بجای تیر

روز تولدم در ماه مهر بود

یا لااقل ، بجای جمعه

در روز شنبه ای ، حتی سه شنبه ای

شاید اگر که مادرم

پیشانی سیاه مرا خوب شسته بود

خوشبخت  میشدم

تقصیر ابر بود

آن باد نا رفیق ، که مخالف همی وزید

از دست جور آن مه و خورشید زیر ابر

لجبازی فلک ، که چرا نان ما نداد

شاید  شباهت مرغک همسایه ام به غاز

کوتاهی پدر

اقبال کج مدار

شاید اگر که شانس ، آن قهر کرده زمن ، گیج بی حواس

یکبار هم پلاک خانه ما را به یاد داشت

خوشبخت میشدم

تقصیر ما که نیست

از دست روزگار که طالع ما را چنین نوشت ....

دیگر گلایه بس

باید شروع کنم

دشوارتر قدم ، این اولین قدم

این راه باور خود ، راه نو شدن

با گام اولین آغاز میشود

باید شروع کنم

مکتوب سرنوشت

باید زسر نوشت

 

( برگرفته از مجله موفقیت )