زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
زمزمه های دلتنگی

زمزمه های دلتنگی

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...

هر چه با یاران وفا ...

 

 

هرچه بینا چشم ، رنج آشنایی بیشتر

هرچه سوزان عشق ، درد بی وفایی بیشتر

هر چه جان کاهیده تر ، نزدیک تر پایان عمر

هر چه دل رنجیده تر ، سوز جدایی بیشتر

هرچه صاحبدل فزون ، برگشته اقبالی فزون

هرچه سر آزاده تر ، افتاده پایی بیشتر

هرچه دل رنجیده تر  ، زندان هستی تنگتر

هر چه تن شایسته تر ، شوق رهایی بیشتر

هرچه دانش بیشتر ، وامانده تر در زندگی

هرچه کمتر فهم ، کبر و خودنمایی بیشتر

هرچه بازار دیانت گرم ، دل ها سردتر

هرچه زاهد بیشتر ، دور از خدایی بیشتر

هرچه تن در رنج و زحمت ، نا امیدی عاقبت

هرچه با یاران وفا ، بی اعتنایی بیشتر